آنکه هویدا بود ناپیدا شد مگر طنین صدایش که آخرین بار شینیدم در گوشهایم ظنین انداز است
نوشته :  ماریا  دارو نوشته : ماریا دارو

  

 

 

 

 

 آنکه  به  غم هایش  پایان  بخشید و مرگ  شتبانه سراغش را گرفته بود و پیکر استخوانیش را خاک درآغوش  کشید.

آنکه  آواز پرُ طنینش بر قلب حکومت مستبد برعلیه  ظلم ُ ستم و بیعدالتی چون تیر برهدف میخورد و از  راست گفتن  و راسخ  بودن  به هدفش منصرف  نگردید « ظاهر  هویدا » بود.

گرچه در جامعه که  ظلم ستم  ُ بیعدالتی و بیسوادی توده  های  میلونی  را  شکنجه مینمود و عنکوبت عقب ماندگی  ذهن  توده ها را تنیده بودُ رژیم  های مستبد از گوشت  و استخوان  مردم  روغن  میکشیدُ  اما چون ظاهر کودکانی در آغوش  والدین  وطن پرست  پرورش  میشدند که روزی از طریقه های ممکن برای  رهایی از پنجه  ظلم و استبداد داد خواهی نماید و بسراید« نازم  آن  مشت  که فرق  زور مندان  بشکند)

 بلی  در (۲۸  فبوری سال ۱۹۴۵) میلادی یک  خانواده  روشنفکر پدری صاحب  فرزند گردید و ظاهر  نامش نهاد.  پدرش  جهت  اجرای  وظایفش به  ولایات  مختلف  سفر میکرد و  هویدا در داینکدی  هزاره جات  تولد و الی  سه سالگی  در دایکندی  زندگی  کرد و بعد نسبت  تبدلی  وظیفه پدرش بدیار مولانای  بزرگ  ولایت  بلخ  شهر مزار شریف کوچید. در آنجاه  پدرش روح  بزرگ  هویدا و استعداد هنریش را کشف نمود و به استخدام  معلم  موسیقی  برای  مایه  گذاری  هنر موزیک در وجود پسرش  اقدام کرد.

  دریغاٌ بعداز هفت سال تنفس از فضای  ارامش  کودکی در آغوش  پر محبت  والدین ُ سیلی محکم یتیمی را در رخسارش  احساس  کرد و داغ  همان سلی  ناامیدی اورا به امید های  بزرگی رسانید.

او یک طفلی  بود که یک  سر وهزار سودا داشت  و در دامان شیر زن  «مادر  مهربانش» پرورش  یافت مگر اخلاق بدیع  شعری  و فضایل  علمی  وادبی پدر روحش رااحاطه نموده بود لذا در خود آموزی  و کتاب  خوانی قدم های  پدرش را تعقیب نمود  پدرش  اهل هنر و شعر و ادب  بود و در روح  ظاهر  اثر بزرگ  گذاشت یعنی  با کتاب انس گرفت و بجای  بازیهای کودکانه با کتاب بازی کردُ باکتاب  قصه گفت  و از کتاب شینید و از کتاب محبوب بی آرزش راه  ورسم  زندگانی آموخت  و در جامعه که  ظلم  وستم  چون  هیولا انسان های مظلوم را قورت  مینمودُ راه  خودرا پیداکرد.

گرچه خود کودکی  بیش نبود اما خود آموزی  پیشه  کرد و در کنار خود  دو برادرش  ( کبیر و  منیر) را زیر تحت  حمایت  وسرپرستی  قرار داد زیرا مادر جوانش  برای  پیدا کردند رزق  وروزی کمر بست  و نان آور سه  فرزندش شد او در موسسه  نسوان بصفت  خیاط مقرر گردید و از نوک  سوزنش  نان حلال  و صفره غیربانه ولی با شهامت بروی  فرزندانش  پهن نمود.

یکاز وفات دچپدرس  یک سال  ونیم  دوباره بکابل  کوچیدند و  هویدا  در سن  نه  سالگی  شامل  لیسه  استقلال  گردید.

گرچه ظاهر از صنف نهم لیسه  استقلال  «مکتب معمولی » را رها کرد مگر با اندوخته  ی  که  در ذهن  روشنش  داشت و در سن  تقریباٌ پنج سالگی پدرش  برای پرورش  استعداد او در رشته  موسیقی  مایه  وخمیر مایه  هنری  در وجودش ترذیق  کرده بودُ همان خمیر مایه تخمر کرد.  همان تلاش  کوتاه مدت      پدرش  برای آرزو کودکی چون  « ظاهر »  استعدادش را صیقل  نمود.

بلی ظاهر که  هنوز  هویدا نشده بود با کمک  ناچیزیکه  از دستش  برآورده میشد با شاگردی  نزد( مستریُ سکاوارچیُ موچی ...و هر آنچه  چی ) داشت دست  شور داد  و پول  خیلی  ناچیز مگر تجربه  بزرگ  از  زندگی زتوده  های  فقیر با  خود به  کلبه  فقیرانه  اش  آورد و رهنمای  دو برادر کوچکش  گردید. 

 زمانیکه  تازه  به  سن  بلوغ  میرسد دامن مکتب  معمولی را  رها کرد و در جستو جوی  راه  اصلی زندگی  و عشق هنریش بود روزی  با هنرمندی بنام عزیز آشنا معرفی  شد و عشق  دیرنه  اش که  موسیقی بود ُ اورا بدیار  پهناور هنر کشانید.

اولاٌ مرحوم  هویدا با برادر کوچکش کبیر هویدا در شهری  ننداری به هنر تمثیل تیاتر اقدام نمودند و در اجتماع  هنری  با هنرمندان  بزرگ  چون( مرحوم  فقیر محمد  ننگلیالیُ مرحوم  محمد سلیم  سرمستُ مرحوم  سارابانُ مرحوم درمحمد  سایر هروی ُ و مرحوم فرخ  افندی )‌ استاد  بزرگ  موسیقی  آشنا گردید و از همین جا راه  عشق  واقعی  خود را  پیمود... بعداز همان  ستیژ به ستیز تیاتر  پوهنی ننداری  و کورسهای موسیقی و استدیو های سابق « رادیو کابل » واقع  پل باغ  عمومی  وغیره  مجامع  هنری حضور پیدا  کرد. کورسهای  ریاست  ثقافت  هنر را نیز طی نمود وبا معرفت  هنرمندان  جوان  دراخیر دهه  چهل و آغاز  پنجاه  با همکاری عزیز آشنا و دیگر جوانان  بااستعداد یک گروپ  هنرمندان آماتور را ایجاد  نمود  و گامهای  بزرگ  در ایجاد موسیقی پاپ  افغانستان برداشت و خدمت  بس بزرگی  برای  هنرمندان جوانان و روند  موسیقی  پاپ انجام داد.

درسال (  ۱۳۴۵) هش-(۱۹۶۶)میلادی  ظاهر  هویداُ ببرک  وساُ چترام ُ رحیم  جهانیُ  آقا محمد کاگرُکبیر هویداُ عیزیز آشنا ودیگران  جهت  تحصیل  موسیقی در رشته  های  متخلف  برای مدت  تقربیاٌ پنج  سال  به  اتحاد جماهیر شوروی  وقت رفتند. ظاهر جوهر هنریش  هویدا  گشت و به  هویدا معرفت  پیدا کرد و با همان  ذهن پر از هنرهفتگانه اسعتدادش در نواختنُ خواندنُ پرودیس  کردن  برنامه هاُ انانسری  چشنواره  هاُ گویندگی محافل  شعر وادبُ  نوسنده گی و غیره  شگوفان  گردید زبان  زد عام وخاص بود. در این  زمان  رادیو  کابل بنام رادیو  افغانستان یاد میشد زیرا نشرات از محوطه  کابل  بیرون  پرواز کرده  بود و نشرات سرتاسری شده  بود.  در سال  (۱۳۵۱) هش- برای  تحصیل هنری به  ایران  رفت  و بعداز برگشت  راهی  رادیو  افغانستان  گردید. 

هویدا در رادیو  موسس  برنامه  ( رادیویی  ننداره و یا نمایش  رادیویی) گردید که این برنامه  کمیدی و انتقادی میلونها  شنونده را بدور رادیوهای  منازل  شان جمع  میکرد.

 باداشتن  صدایش  بعضا مینازید و میگفت صدا باشد مانند صدای هویدا که  خواب از چشم کوکان  ُ بزرگان فرار دهد.

 زمانیکه  مرحوم  داکتر محمود حبیبی  وزیر اطلاعات  وکلتور بود ُ از هنرمندان  خواست تا داستان  های  دنباله  دار (سریال) از رادیو نشر گردد.  داوود  فارنی  دوست وهمکار دیرین هویدا اولین  داستان  دنباله  دار را بنام  « مراد» نوشت و هویدا نقش  مراد را بازی  کردُ دومین داستان  دنباله دار یک داستان  پولیسی  بود و سومین داستان به اساس  پیشنهاد  مرحوم  هویدا داستان  طنز و کمیدی بود که  نوسینده  آن  هویدا بود بعد از آن زمان هنرمندان  چون داوود فارانی ُ جلال  نورانی ُ استاد  رفیق  صادق ُ در بخش  پشتو ُ مرحوم  منان ملگریُ مرحوم  جان محمد پلار  و مرحوم  فضل  محمد  فضلی کار داستان  نویسی  کمیدی  انتقادی  را به همکاری  یکدیگر  ادامه دادند.

هویدا در کار هایش دارای  دقیق لازم  ولی پرُ تلاطم و رنگین چون  پر طاوس در رشته  های مختلف  هنری بود در این  راه با  روح  نا آرام  میتپید تا کار از کارخانه  ذهنش  سالم  بدرآید. او با آهنگهای  پر احساس ش  روح  پژمرده  ملت  نجبیب  خود را تازه  میکرد و راه  مبارزه «حق  گرفته  میشود» در  آهنگهایش منعکس میساخت چون آهنگ  ( در پیش  بی دردان  چرا فریاد  بیحاصل کنمُ نازم  آن  مشتی  که فرق  زور مندان بشکندُ یا جنگل است ) و صد های  دیگر کاخ  استبداد را لرزاند و بعضی از اهنگ هایش زندانی  اریشف  رادیو  افغانستان گردید.

هویدا درهنر تمثیلُ ساختن  موزیکُ پرودیس  برنامه رادیویُ  تلویزیونی اعتماد به نفس داشت.  هیچگاه  درهر رشته  هنری ایکه  اقدام مینمود قلمش  نمیلرزید و قبلش چون  کوه بر قامت بلندش استوار بود. از ایام  غیربیش  نمیشرمید و  بی هراس وبا افتخار ایام  گذشته را چون  آیینه  عبرت درمقابل چشمانش  مجسم میساخت  چون با افتخار  از آن سر بلند کرده بود بر افتادگان دست  کمک دراز مینمودُ با غرور وسر بلندی از تجارب تلخش و از انجام کار های  شاقه  اش  یادآور میشد.

روی در دفتر ما قصه  نمود. {من از طفلی یک  بچه  هوش پرک  بودم  همیشه  دراه  که  میرفتم  فکرم در مسیر که روان  بودم  متمرکز نمیبود بلکه  ذهن  پر تلاطمم در یک بحر بیکران  پوژهش و خود آموزی  شنا میکرد و هر آنچه مادر بیچاره ام میگفت  در هوای گرم تابستان از سرویس  های  شهری  استفاده کنم ُ گپش را عملی  نمیکردم.  روزی از پولهای  که مادرم برای کرایه  سرویس پرداخته  بودُ برایم کتابی  رااز پل خشتی خریده  و طرف  خانه رفتم .  دراه  خانه روان  بودم کتاب را  میخواندم  چندبار در چقری  های  سرک افتادم  خاک آلود شدمُ  حیران  بودم  با این سرو وضع برای  مادرم  چه بگویم  که از بخت برگشته  در دام  مادرم افتادم  مادرم  میدانست  که پیاده آمده ام  با لباس  خاک  الودم  بخشم  آمد وگفت  چرا با این  سرو ضع  خاک الود .... ؟؟

خوب  جوابم  واضع  بود که پیاده آمده بودم. دو باره با هیبت  گفت  چرا پول  کرایه  سرویس را چه کردی  که پیاده  امدی  .... گفتم مادر  !..اینه  در دستم  است  بیجاه مادرم  مطلبم را گرفته  نتوانست....چون  خیلی قهر بود دستانم  را که جز یک  کتابُ  پولی  وجود نداشتُ دید دوباره  خشم کرد و بالاخره کتابیکه در دستم  بود تکان دادم. اندک خشمش فرو نشست وگفت ُ فرزند عزیزم  کمی متوجه  حالت  روانیت  باش.}

 واقعاٌ هویدا در طول  زندگی از کتاب  دوری  نکرد و از مقدار خوراک و پوشاک  زیادتر کتاب خرید و خواند. او از روزگار که  صدای  رادیو رااز  لوت اسپیکرهای کنار جاده  میشینید و  یا کرایه  گرفتن  مجلات  ایرانی را  که  نسبت  نبود  بودجه  به دوافغانی  کرایه  میکرد و از بی  برقی  در روشنی  مهتاب  مطالعه مینمود با افتخار  قصه  میگفت.

  هویدا با قیافه  خیلی  جدی  که  گوی هیچاه  از کوچه  خنده  گذر نکرده  است مگر خوش  طبع و فکاهی  گو بود و تمام  خوبیهایش و مقبولی هایت  در لطافت زبانش  بودُ  زبان  گویا و حقیقت گو که هیچگاه  کلام  تلخیش دوستانش را آرزده  نمیساخت  بلکه الهام نوین برای  هرکس داشت و در ذهن همه  دوستانش منحیث یک پند بزرگ حک میشد.  چند دقیقه  صحبت و یا ساعتی نشستن با هویدا با شینیدن کلمات زیبا  طنز ولی پیام آور قلب انسان  شاد میگردید و انسان آرزو  میکرد ساعات  متمادی  گوش  به  آنمرد خردمند بدهند و بیآموزند.  او ازتجارب  زندگیش  که  در سیر وسفرهای داخلی  و خارجی  وملاقاتش باهرطبقه  اشخاصُ  اندوخته  های مفید بمثابه  کتاب  داشتُ درسهای  عبرت  انگیز بر دوستان  ارشاد میگرد چنانچه  میگفت  که این  زبان  زیبای و مقبول  فارسی  دری  را » زبون » نسازید ُ پرورشش دهید که  شگوفان  گردد.  روی  همین  زبان و زبون خاطره  عبرت انگیزش را  که در سفر تحصیلی  ایران  در ذهنم  هجوم  آورد که  در یکی  از نشستها با همکارانش در سال  (۱۳۵۲) هنگام نوشتن  برنامه  های  ( نمایش  رادیویی) که  ابتکار وی  بود گفته  بودُ حالا از حافظه  عزیزالله  هدف  برای تان مینگارم{ در سال «۱۳۵۱» هش- در ایران با فریودن فرخزاد برادر فروغ  فرخزاد دریک  نمایش  تلویزیونی بنام( سلام همسایه) در صفحه  تلویزیون  ایران ظاهر شد و با فریدون فرخزاد روابط  نزدیک  ایجاد کرده بودُ روزی  فریدون به  هویدا گفت« که  شما افغانها در صحبت  کلمات مغلق استفاده  میکنید وحرفهای  هم از خود  میسازید.

هویدا  پرسید  چطور؟

فخرزاد  گفت « مثلاٌ ما زملانیکه  از یک موضوع  بی اصلاعیم ُ میگویم  که آقا نمیدونمُ  مگر شما میگوید مچم!

هویدا در جواب  گفته بود «اولاٌ خلص  صحبت  کردن  گپ  بد نیست. ما ذاتاٌ مردم کم حرفی  هستیم.

 دوم  انیکه ببینید زبان دری را کی  بهتر میداند و کی بهتر صحبت  میکند و کی  کلمات را مسخ نموده  استُ انگاه  خود قضاوت کنید طورمثال : ما دالان میگویم  شما  دالانش کردید.  دکان بودُ  دو کونش کردید زبان بود و شما « زبونش » کردید.}

 آیا این  یک  درس  از تاریخ  ادبیات زبان فارسی  پهلوی  نبود ؟...  مرحوم  هویدا برای  فرخزاد سر گذشت تاریخی زبان  وادبیات ایران  را در سه  جمله  کوتاه  مرور کرد  زیرا زبان  وادبیات  ایران در زمان  رضا شاه  به بهانه  تصفیه  سازی  کلمات عربی ملت ایران را در دفاع از قدرت  خویش به بهانه نژاد  و زبان پرستی به  بیرانه  کشاندُ جای  کلمات  عربی  که در زبان  فارسی  پهلوی  عجین  شده بود به  اصطلاحات  محلی رجوع  کردند چون همان کلمات زیبای  را  قبلاٌ با استفاده  از لغات عربی  ازدست  داده بودند آنرا دوباره  زنده  نساختند بلکه  با استفاده از گفتار و اصطلاحات  محلی ُ زبان شیرین فارسی رااز قالب ادبیات تهی گردانیدند و زبونش کردند.

این  خدمت  رضا  شاه  پهلوی  بزرگترین  صدمه  بر زبان  فارسی ایران  وارد کرد.

مانند این مثال هزاران رازهای  نهفته  درسینه  هویدا پنهان بود که در برنامه  هایش  اندک  اندک  نظر به شرایط  زمان انعکاس  داده میشدُ بربنامه  قطعی عطار یکی  از نمونه  های  بزرگ  عبرت و طنز بود و زمانیکه آن پروگرام  در تلویزیون  به نشرات آغاز نمود یکی از پرُ تماشاه  ترینُ پرُ پند افرین برنامه  های  تلویزیونی  بود که سخنانش  برای  جامعه  آیینه  روزگار گردیده بود.

 زمانیکه  جناب فیض  محمد  خیرزاده  یک  تعداد  هنرمندان با سابقه را نظر به گروپ  بندیهای  ناقص و افکار و پدیده  گروپی از کابل  ننداری  اخراج  نمودُ سردارمحمد ایمن ُ اکبر روشنُ  عزیزالله  هدف  را   را هویدا باخود برادیو  برد و برنامه « نمایش  رادیی » را بیناد گذاشت . او درام  های  و پارچه  های تمثیلی  انتقادی  کمیدی  را تهیه  نمود که بنام  های  «جک دلآغاُ شیرآغا فریدونُ  گل آغا یوسف ُ شاه کوکو تایلر و برخی نامهای  کمیدی  روز به  تمثیل  پرداختند. این برنامه  از اول  سرطان (۱۳۵۱) از طریق  رادیو نشر گردید در تمام  افغانستان نمایش رادیویی  هنگامه برپا گرد  و بعداز کودتای  (۱۳۵۲) هش- سردار محمد داوودُ بین  همکاران رادیو  یک  مزاح  شده بود که هویدا میگوید« برنامه ما پیش از داوود خان کوتاد کرده بود»   

هویدا در افغانستان اولین کسی بود که برنامه  گفتاری « تاک شو  و یا  شومن) را بیناد گذاشت.

هر آنچه از هویدا برجامعه جهانی فارسی زبان  میراث مانده  همه بمثابه یک گنج میباشد هرگاه  بدان  چنگ  بزنیم جز سود زیان نخواهم کرد.

 او زمانیکه  در مدیریت  نریش فیلم  به  مدیریت  شکریه  جان  رعد در تلویزیون  کار مینمود برعلاوه  دبلاژو نریشن به ترجمه فیلم  های  روسی  پرداخت.

هویدا در بخش های مختلف  هنری  گام نهاد:

تمثیل در شهری  ویا «شاری  ننداری» به  دایرکتری  عبدالر شید جلیا باسایر هنرمندان به هنر تمثیل  پرداخت که از قدمهای  مهم  هنری او بشمار  میرود وی  در ستیژ با  هنرمندان بزگ  در سن  (۱۳-۱۴) حصه  گرفت . نوازندگیُ آواز خوانیُ برنامه سازیُ انانسریُ طنز و فکاهی گوییُ نویسندگیُ تمثیل  سینماییُ ترجمه  فیلمهای  روسی  به فاری  دری و بسیار دیگر. 

آیا میتواند ظاهر دوباره هویدا  گردد؟...نه  هرگز نه...جالش  خالیست.

او در هنر نمایی  و هنر پردازی سبک  مخصوص  خود را داشتُ هیچگاه  از دیگران  تقلید  نمیکرد اما برای  رسیدن  به  مراحل  خوبتر  و مفد  تر  همیشه  تلاش  میکرد  و  نو آوری  مینمود.

در  افغانستان  اولین  فیلم  که  هویدا حصه  گرفت  « بمانند  عقاب » از ساخته  های فیض محمد خیر زاده  بود. بعداٌ در  فیلم  های  بیشماری  مانند ( «روزهای  دشوار» ساخته  رفیق  یحیاییُ « اختر  مسخره  و صبور  سرباز» « فیلم دیدار» محصول  مشترک  ألمان  وهالند که  هویدا  موسیقی  آنرا کمپوز  نمود و  و آخرین  فیلم  که  هویدا  در آن  نقش  داشت  بنام  پروفیسور از  ساحته  های  کریم  تنویر  بود  که در کشور  هالن  پرودیس  گردید.

 زمانیکه  با وحیده  جان پیوند زندگی  بستُ مرد مسعودی  بود زیرا همسر عزیزش  چو گل  اورا پرورش  میداد و تمام  خواسته  های  اورا صمیمانه  برآورده میساخت  زیرا هویدا از مدت زمان  طولانی  مریض  بودُ حیده  جان  التیام بخش  درد هایش  بود.

هویدا  وطنش را سخت  دوست و بمردمش  بی  نهایت  احترام  داشتُ  زمانیکه  در افغانستان  آتش  جنگهای داخلی  شعله ور گردید روح و رانش را زیاد تر متاثر ساخت  مگر همسر گرامی و عزیزش اورا هیچگاه  تنها نگذاشت و همیشه  چون ستون استوار سفق  آرزو  هایش بود و در کنارش ایستاده  و مریضی  اورا پرستاری  مینمود.

او یکبار ازدواج  کرد و چند فرزندبنامهای (  ژالهُ آرشُ علیُ لیلی و مسیح ) بیادگار گذاشت.

 هویدا اهنگ هایش را همیشه  با یک  پیام  عالی  خدمت  هموطنانش  تقدیم  میکرد زمانیکه  مردم  افغانستان  بناچار وطن  شان  را ترک  میگفتند  آهنگ

 « شینیدم  از اینجاه  سفر  میکنی -  تو آهنگ  شهر دیگر  میکنی » را همه  مردم  تکرار میشنیدند و میگریستندُ و بالا آخره  خودش  نیز سفر کرد مدت دوسال در هندوستان  مسکون گردید و درسال (۱۹۹۱)میلادی بکشور  المان در شهر هامبورگ  رحل  اقامت پهن  کرد. پس از چند سال  زندگی با درد و دریغ  بتاریخ  ۵  مارچ  ۱۰۱۲  درسن شصت و هفت  سالگی  به  تکلیف  سرطان گلو در منزلش  واقع هامبورگ  المان  جان به جان افرین سپرد.

 هویدا رفت  مگر نام  نیکویش و خاطرات شیرینش  برای ما جاویدانه  است . در پایان  برای  هویدا روان  شاد و خلد  برین  آرزو  میدارم  و برای  خانم وحیده هویداُ  فرزندان عزیزش وبرادرن  گرامیش جناب  کبیر هویدا و منیر هویدا و تمام  جامعه  هنری  افغانستان  درسرتاسر  جهان تسلیت  میگویم .


March 14th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل هنری